Tuesday, April 14, 2009

خوشحالم

سلام
.
.
.
امروز يه حس عجيبي دارم، نميدونم چه مرگمه البته شايدم بدونم!!؟؟
وقتم كمه
كلي كار دارم كه بايد انجامشون بدم
كلي نگراني.....
يه عالمه هدف
وقتم كمه
ولي يه عالمه انگيزه براي بودن
.
.
.
.
همشونو انجام ميدم
نيمه كاره نميرم
هيچوقت نيمه كاره نرفتم
.
.
.
ولي خوشحالم
چون ديگه وقت اضافه براي هدر دادن، ندارم

خوشحالم
خوشحالم
خوشحالم
خوشحالم

هميشه شاد باشيد

Saturday, April 4, 2009

سر آغاز

سلام به بروبچ باحال
اولين يادداشت سال 88 كه دارم مينويسم.
يه چيزه خنده دار اينه كه امسال از اول سال همينطور برام زپلشك مياد. هنوز يكي تموم نشده اون يكي سر ميرسه، خلاصه تو اين مخ ما يه بازار شامي شده كه خدا ميدونه، حالا هم خيلي خندان، انگار كه هيچ اتفاقي پيش نيومده، اومدم و دارم مينويسم. حال كنيم ديگه.


ميدونين يه چيزه بامزه كه الان به فكر رسيد اينه كه با اين همه كاريم كه تو شركت دارم و بايد تا فردا تحويل بدم، قيافه اين پكشاخ و تصور ميكنم اگه بفهمه دارم يادادشت ميزارم و بي خيال كار شدم. واي كه چه قيافه بامزه اي ميشه.

سال خوبي داشته باشين تا دوباره بيام مثكه اين پكشاخ داره مياد.
خوش باشيد.

گرهمسفر عشق شدي، مرد سفر باش