Tuesday, April 14, 2009

خوشحالم

سلام
.
.
.
امروز يه حس عجيبي دارم، نميدونم چه مرگمه البته شايدم بدونم!!؟؟
وقتم كمه
كلي كار دارم كه بايد انجامشون بدم
كلي نگراني.....
يه عالمه هدف
وقتم كمه
ولي يه عالمه انگيزه براي بودن
.
.
.
.
همشونو انجام ميدم
نيمه كاره نميرم
هيچوقت نيمه كاره نرفتم
.
.
.
ولي خوشحالم
چون ديگه وقت اضافه براي هدر دادن، ندارم

خوشحالم
خوشحالم
خوشحالم
خوشحالم

هميشه شاد باشيد

Saturday, April 4, 2009

سر آغاز

سلام به بروبچ باحال
اولين يادداشت سال 88 كه دارم مينويسم.
يه چيزه خنده دار اينه كه امسال از اول سال همينطور برام زپلشك مياد. هنوز يكي تموم نشده اون يكي سر ميرسه، خلاصه تو اين مخ ما يه بازار شامي شده كه خدا ميدونه، حالا هم خيلي خندان، انگار كه هيچ اتفاقي پيش نيومده، اومدم و دارم مينويسم. حال كنيم ديگه.


ميدونين يه چيزه بامزه كه الان به فكر رسيد اينه كه با اين همه كاريم كه تو شركت دارم و بايد تا فردا تحويل بدم، قيافه اين پكشاخ و تصور ميكنم اگه بفهمه دارم يادادشت ميزارم و بي خيال كار شدم. واي كه چه قيافه بامزه اي ميشه.

سال خوبي داشته باشين تا دوباره بيام مثكه اين پكشاخ داره مياد.
خوش باشيد.

گرهمسفر عشق شدي، مرد سفر باش

Friday, March 6, 2009

اختیار

ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی

گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد
غم این قدر نداند کخر تو یار مایی

من باغ و بوستانم سوزیده خزانم
باغ مرا بخندان کخر بهار مایی

گفتا تو چنگ مایی و اندر ترنگ مایی
پس چیست زاری تو چون در کنار مایی

گفتم ز هر خیالی درد سر است ما را
گفتا ببر سرش را تو ذوالفقار مایی

سر را گرفته بودم یعنی که در خمارم
گفت ار چه در خماری نی در خمار مایی

گفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارم
گفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار مایی

شکرلبش بگفتم لب را گزید یعنی
آن راز را نهان کن چون رازدار مایی

ای بلبل سحرگه ما را بپرس گه گه
آخر تو هم غریبی هم از دیار مایی

تو مرغ آسمانی نی مرغ خاکدانی
تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی

از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته
تو نور کردگاری یا کردگار مایی

از آب و گل بزادی در آتشی فتادی
سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی

این جا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد
این هر دو را یکی دان چون در شمار مایی

خاموش کن که دارد هر نکته تو جانی
مسپار جان به هر کس چون جان سپار مایی

Wednesday, February 11, 2009

اي گل تازه

اي گل تازه كه بويي زوفا نيست تو را
خبر از سرزنش خار بلا نيست تورا
رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست تو را
التفاتي به اسيران بلا نيست تو را
ما اسير غم و اصلا غم ما نيست تو را
با اسير غم خود رحم چرا نيست تورا

موفق باشيد.

Saturday, January 24, 2009

سلام
امروز خيلي حالم گرفتس ميخوام برم يه گوشه تنها باشم، هنوزم كلي كار دارم كه بايد انجامشون بدم ، من ميتونم كي ميگه من خستم من ميتونم.
ديشب جوجه از پله افتاد و سرش شكت، بردمش بيمارستان تو اتاق عمل صد با مردم و زنده شدم تا خون تو سرشو تخليه كردن و بخيه زدن، خيلي سخت بود. بعد با اون حال تاصبح كار كردم بايد يه پروژه رو تحويل ميدادم، ملوسم كه رفته (الان تلفن زد) بايد بهش تلفن كنم.

مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است

تا بعد.......

Monday, January 19, 2009

يادم باشد حرفي نزنم كه به كسي بر بخورد
نگاهي نكنم كه دل كسي بلرزد
راهي نروم كه بيراه باشد
خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را
يادم باشد كه روز و روزگار خوش است
همه چيز رو به راه و بر وفق مراد است و ، خوب
تنها، تنها دل ما دل نيست، آره

سلام
امروز حالم گرفتس، حال ندارم، ملوسم نيست، ديگه همه چي گنده. آقا ديروز گندي زدم كه بيا و ببين اومدم به كسي كمك كنم گند زدم خيلي حس بدي بود، يه حس شكست سنگين ولي من بايد اين كاره ميكردم، بعدش پيشه خودم فكر كردم اگه جاي ما عوض ميشد من از اون اين توقع رو داشتم كه اين كارو بكنه، خدا كنه بفهمه كه من هدفم فقط كمك به اونو جو... . خوب بگزريم خيلي ناله كردم اين پكشاخم امروز گير داده كلي كار ريخه سرم، بايد يه جوري بپيچونمش.

معرفي باقي بروبچ

معرفي باقي بروبچ :
پكبَبي: كنايه به بَبَيي، با معرفت، عشق لات، هميشه ته ريش داره، فكر ميكنه خيلي زنگه، مهربون، دوست داشتني، يه روده صاف نداره، مردم دار، يه موقع ها دهن آدمو ميگاد تا بخواد يه كار برا آدم بكنه، من خيلي دوسش دارم.

پَكبزرگ: قورقورو، يه موقع ها بامزه، جنبه شوخي كردن باهاش بالاس، خيلي اي كيوي نداره، بزرگتر از خيلي جمعات پَكهاست، محافظ كار، عروسي هم نكرده.

پَكخُل: خيلي خيلي خيلي بامزه، بامعرفت، تيكه هاي بامزش حرف نداره، اگه يه روز نباشه، نبودش كاملاً احساس ميشه، منم خيلي دوسش دارم.

پَكوتاه: قد كوتاه، هميشه در حال آرايش، قورقورو، بنظرم ساده، آي كيو در حد جلبك (با تك ماده)، فكر ميكنه خيلي خوشتيپه، شكمو، با ... بزرگ، مهربون(فكر ميكنم)، خسيس. نظر خاصي راجع بهش ندارم.

پَكبُز : نميگم چرا اين اسمو براش گذاشتم، ساده، محافظ كار، سالم، آيكيوش مثل پَكبزرگه، اميدوارم هميشه موفق باشه، به عنوان يه دوست دوسش دارم.

پَكگير : خيلي گير ميده، يه جورايي غير قابل پيشبينيه مثل پَكشاخ، مهربون، پُررو.

پَكتاس : كچل، كوتوله، موزي، خوش صحبت، هفت خط، تازه به دوران رسيده، منطقي.

پَكدماغ: كچل، با معلوملات عمومي خوب، هميشه در حال فين كردن كه آدم فكر ميكنه مغزش داره از دماغش ميزنه بيرون، فكر ميكنه خيلي بامزس. آدم بدي نيست.